عشق معروفp7

عسلناز عسلناز عسلناز · 1399/12/18 07:26 · خواندن 2 دقیقه

سلام گلای توخونه🌷

دانش آموزای نمونه😍

یادتون باشه...لایک و کامنت نشه فراموش!

(بچه ها من امروز فهمیدم ساسی پسرداره!/عجب•_•)

اول اینستابعدکتاب!!!خرخره 

 

از زبان آدری خر پوله🌈🌈

مرینت گونمو محکم بوسید،تاحالا اینقدر خرکیف نشده بودم(اقلیما:چه بی ادب ماشاالله/خیلی هم دلت بخواد/هه من صدتا خیال دارم برات،درخواست داری بگو/آدری:صحنه+۱۸هم نداریم/صبورباش سلطان😈خوش خوشان در راهه)

عه وا..مری..ی..ن.ن..نتتتت  الان تصادف میکنم.

و تصادف شد،

مرینت:آدیی آدییریننن

من:عشق..م

و بیمارستان...

دکتر:متاسفانه دست چپ و پای راست خانم دوپن چنگ،پای راست و دست راست آقای اگراست شکسته!.

امیلی:پسرم😟

سابین:دخترم😖

آدرین و مرینت:مامان.....بابا😁😍

من و مرینت به هم نگاه های عاشقانه میکردیم،یهو 

(*لوکا و آدرینا تازه عقد کردن*)

لوکا:عجب مگاه های عشخولانه ای،مبارکه،

آدرینا:ایول میتونم خواهرشوهر بازی از نوع خوبش دربیارم😍😈

آدرین:ببنده😐😑🔪 

امیلی:جریان چیه!؟

مرینت تا اومد دهن وا کنه...پریدم و گفتم

 آدرین:من...عا..ش..ق 

امیلی:مبارکه

مرینت چپ چپ نگاهمون میکرد با نیش باز،

مرینت:نههههه!😈

آدرین:😟چ..چ...ییییی 

مرینت:نه من با دست وپا گچ گرفته عقد نمیکنم😈

آدرین:نههههه😟بادلم بازنکن،بازی نکن

یهو خندیدم نتونستم خوب نقش بازی کنم،

مرینت:جدی...صبرکن من چطور میتونم اینطوری برقصم،قزمیت خنگ😐 

امیلی:کی بیایم خواستکاری،سابین جون؟؟

سابین:انممم

 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ 

 تمام

نظرنشه فراموش😈😍 

خدافظ:)